سرشار خیال
پنجره از نگاه
*************
اندک زمانی بود
که آمدی
و من
ز خود به در شدم
و تو بر جای من ماندی
آنک در من بهار شدی
همه جا رستندی
پیچیدی
بوی شدیی
مشام جان آکندی
**************
پرواز خدا را از نزدیک دیدم
از جنس آگاهی
که پر گشود و آمد
و آنگاه شد
و آگاهی بود که خدا شد
و خدا بود که من شدم
و من از جنس خدا شدم
پوست انداخت هر چه بود
آنگاه که اشارت شد
همه آگاه شدند
و چنین بود، همگان خدا شدند
فرشید خیرآبادی
****************
و خدا به وقت دلتنگی
پاییز و انار و باران را برای هم آفرید
مژده لواسانی






دلی شکسته دارم که تا به حال جز خدا و مولایم مهدی کسی آن را خریدار نبوده است.